نمايش پست تنها
قديمي ۰۱-۲۵-۱۳۹۰, ۰۱:۵۹ بعد از ظهر   #6 (لینک دائم)
Astaraki Female
Administrator
 
آواتار Astaraki
 
تاريخ عضويت: خرداد ۱۳۸۷
محل سكونت: تهران-کرج!
پست ها: 3,465
تشكرها: 754
16,337 تشكر در 3,127 پست
My Mood: Mehrabon
ارسال پيغام Yahoo به Astaraki
Wink

فصل 3: عواطف و جنبه های نظری از دانش شناختی، اجتماعی و عصبي

آیا یک روبات می‌تواند دارای عواطف[1] مختلف باشد؟ در ابتدا با پرسش‌های اولیه بحث آغاز می‌شود و پیشنهاد می‌شود که مشخصة عواطف و احساسات[2] علاوه‌بر این که باید معیار‌های یک سیستم را ارضا کند باید برای رفتار مضاعف آن نیز قابل انجام باشد. این شرایط نیازمند تغییر یک تئوری به اینکه عواطف و احساسات چیستند برمی‌گردد. بعضی از جنبه‌های عاطفه تنها به چگونگی واکنش انسان‌ها به مشاهدة رفتار وابسته است، تعدادی دیگر علاوه‌بر این، به بیان علت علمی رفتار سازگار[3] وابسته است، و همچنین تعدادی نیز به این وابسته هستند که رفتار ذاتاً چگونه تولید شده است. بطور کلی این سه جنبة مختلف مشابه با ارتباطات اجتماعی[4] هستند، به عبارتی سازگار / تنظیمی[5] هستند و به طور تجربی جنبه‌هایی از عاطفه می‌باشند. در اینجا خلاصه‌ای از این جنبه‌های مختلف را در مباحث زیر بیان می‌شود و با این تفکر که روباتها و یا عامل‌ها قطعاً می‌توانند تعاملات اجتماعی با انسان‌ها درون یک محدودة منحصر به فرد داشته باشند این مطلب را به پایان می‌رسد، اما قطعاً داشتن ویژگی‌های عواطف و احساسات نیازمند این است که روبات‌ها و یا عامل‌ها در جهان قرار گیرند و بطور درونی جنبه‌هایی که بطور مناسبی مشابه با انسان است را تشکیل دهند.

[1] Emotions
[2] Feelings
[3] Adaptive Behavior
[4] Social Communicative
[5] Adaptive/Regulatory

3.1 بررسی وجود عواطف در عامل‌ها یا روبات‌ها(1)

آیا یک روبات می‌تواند عاطفه داشته باشد؟ آیا می‌تواند احساس داشته باشد؟ آیا می‌تواند تعاملات اجتماعی داشته باشد(آنهم نه فقط با روبات‌های نظیر خود بلکه با انواع دیگر و با انسان)؟
اینجا درمورد این که روبات‌ها برخلاف حیوانات می‌توانند بطور قطع دارای تعاملات اجتماعی با انسان‌ها در غیاب عواطف و احساسات در اندازة محدود باشند بحث می‌شود. احتمالاً آنها حتی می‌توانند برای داشتن عواطف در یک حس محدود در غیاب احساسات ایجاد شوند. بهرحال چنین ساختار‌هایی همواره نسبتاً محدود شده هستند و مستعد شکستن به انواع دیگر می‌باشند. یک روش متفاوت برای ایجاد روبات‌های اجتماعی[1]، به عبارتی روبات‌های با عاطفه، این است که در ساختن احساسات در ابتدا با مورد حیوانات شروع کنیم. قبل آغاز، احتمالاً این مورد برای فهم بهتر مطالب تعریف شده از این دیدگاه، ممکن است در تعدادی از مطالبی که در آینده مطرح می‌شود مفید باشد. Fellous و LeDoux، برای مثال، در این رابطه مباحثی را مطرح نمودند. مثلاً (LeDoux, 1996)در رابطه با کار‌هایی که قبلاً انجام داده بود، برای یک رهیافت عاطفی که اصولاً در غیاب احساس رخ داده است، عاطفه را به عنوان رفتار بدون تجربة آگاه می‌داند. Rolls نیز یک رهیافت مشابه در این رابطه ارائه داده است(اگرچه او برخلاف دیگران از بیان عبارت آگاهی[2] خودداری می‌کند): تجزیه و تحلیل عواطف به شدت در رابطه با رفتار است (Rolls, 1999).
البته، دقیقاً مطلب اشتباهی در مورد این رهیافت‌ها به عنوان تجزیه و تحلیل یک رفتار پیچیده وجود ندارد؛ به عبارت دیگر می‌توان گفت که این رهیافت‌ها کاملاً مفید هستند. بهرحال، به نظر می‌رسد که اگر هدف این است که روبات‌ها دارای توانایی‌هایی همانند انسان باشند آنها اولین قدم اشتباه را برداشتند. چراکه از نتیجة این دو رهیافت دو مشکل حاد بوجود می‌آید. ابتدا این که به سختی جنبة رفتاری بودن عاطفه را بیان می‌کند و می‌گوید که جزئی از آن نیست. اصولاً هر رفتار باید بطور فعالی در خدمت یک حالت خاص عاطفی باشد، ارزیابی یک ارگانیزم وابسته به یک مفهوم خاص است.
تا جاییکه همه رفتار‌ی سازگار[3] و هم‌ایستا[4] در تعدادی از احساسات هستند، صورت ما خطر را به عنوان موضوعی از عاطفه که متفاوت از حالتی از رفتار کلی نیست تولید می‌کند. دوم اینکه، هنگامیکه یک رفتار شناس شروع به انتخاب نقطه می‌کند، این عمل، بازیابی یک تئوری آزمایش هوشیاری عاطفه را از احساس غیرممکن می‌سازد، در حقیقت، احساس از جریانی از پدیده‌ها رخ می‌دهد، و در یک حالت کمینه، این قطعاً مفهوم شهودی[5] ما را از یک تئوری عاطفی که باید شامل آن باشد را نقض می‌کند (Fellous & Arbib, 2005).
در آغاز هدف تعدادی از عواطف است که در جهت عکس با یک سیستم که دارای ظرفیتی برای تولید عواطف است می‌باشد. از این مقدمه می‌توان ظرفیتی را برای تصدیق پیچیدگی عواطف و همچنین انعطاف‌پذیری آن ایجاد کرد، همانند مقدار ناشی از رفتاری که حیوانات از خود بروز می‌دهند. بدونه چنین مقدمه‌ای ما همواره در حال تقلید از جنبه‌های رفتار خواهیم بود. برای هدایت این اقدام، می‌توان از خود بپرسیم که ملاک‌های استفاده ما از تعیین عواطف و احساسات در ارتباط با انسان‌ها چیست؟ اگر پاسخ به این پرسش نمایان ساختن این مورد است بنابراین ما بیشتر به ظواهر درست، به یک حساب از چگونگی عواطف و رفتارهای اجتماعی تولید شده درون انسان‌ها و دیگر حیوان‌ها نیاز خواهیم داشت، حسابی که یک مجموعة کمینه از معیار‌هایی که روبات‌ها برای این که بطور درستی عاطفه و احساس داشته باشند را فراهم نماید.
بنظر می‌رسد که بعضی از تلاش‌های پیشین در مورد فهم مکانیزم در پَس عواطف و احساسات زیستی که در طراحی روباتهایی که حالت‌های مشابهی دارند گمراه کننده خواهد بود. چراکه نمی‌توان به سادگی اقدام به تعمیر برای ساختن روبات‌هایی با اهداف منحصر بفردی کرد که از رفتار‌های تولیدی که انسانها با آنها برچسب عاطفی دارند در تعامل باشند؟ چرا اهداف منحصر بفردی را برای متقاعد کردن دیدگاه انسان‌ها در مورد داشتن عاطفه و احساس در روبات‌ها نداریم، بدلیل این که آنها همان کار‌هایی را انجام می‌دهند که انسان‌ها انجام می‌دهند.
تلاش‌هایی در جهت این که ملاکی برای در اختیار گرفتن مرکز حالات ذهنی[6] یا شناختی که صرفاً به وسیلة باز تولید یک مجموعه از ویژگی‌های رفتار ناشی می‌شود در انجام است که البته این مسیری است که رفتارگرایی آن را برگزیده است(که بسادگی مرکز حالات را نادیده می‌گیرد).
این همچنین مسیری است که آلن تورینگ (Alan Turing) در مقالة کلاسیک خود با عنوان "محاسبات ماشینی و هوشمندی[7]" انتخاب کرد (Turing, 1950). در این مقاله تورینگ پرسش‌هایی را با عنوان بی‌معنی[8] و قابل قبول[9] مورد بررسی قرار داد که هم اکنون به عنوان تست تورینگ[10] مشهور است. در این مورد ایشان می‌گویند: در این تست ماشینی فراهم می‌شود که یک انسان در ارتباط با رفتار‌های آن به این نتیجه برسد که با یک انسان در ارتباط است. بر پایة این رفتار‌ها آشکار است که باید به هوشمندی ماشین مانند اعتمادی که به انسان می‌شود اعتماد کرد.
سقوط رفتارگرایی[11] شاهدی[12] را برای خطای این رهیافت در فهم ذهن مان فراهم می‌کند. در حقیقت فرض[13] که توسط حکمی که با هم‌ارزی رفتار، درون حالات هم‌ارز تضمین می‌شود(یا بسادگی همة گفتگو‌های حالات داخلی نادیده گرفته می‌شود) اغلب تضمین می‌کند که نمی‌توان هر چیز جدیدی را دربارة عواطف و احساسات یاد گرفت. در اینجا مطلب را بسادگی تعریف شده و این می‌تواند در حالت پیشرفتة هر علمی به صورت اکتشافی بیان شود. با این حال نه تنها این مورد بلکه رفتار غیر علمی اغلب به سادگی باور نکردنی[14] هستند. فرض کنید شما با روباتی که رفتار‌های عاطفی غیر قابل تمیزدادنی را از یک انسان نمایان می‌سازد، یا اجازه دهید که حتی فرض کنیم این مورد از یک انسان در همة جنبه‌های مختلف بیرونی غیرقابل تمیز بنظر برسد. آیا شما می‌خواهید که باور‌ها را با اکتشافاتی که در واقع بصورت کنترل از راه دور توسط دیگر انسان‌ها فعال بودند و همة شنیده‌هایی که یک بسته از دریافت‌ کننده‌های رادیویی برای یک سیگنال رادیویی از کنترل کننده‌های از راه دور برگزیده‌اند را تغییر دهید؟ پاسخی که مشاهده می‌شود "بله" خواهد بود که در حقیقت اطلاعات بیشتری به شما می‌دهند و فرضیات پیشین شما را در مورد روبات‌ها نقض می‌کنند. البته، در این موارد مرتباً از مشاهدات رفتاری تنها تحت صفات عاطفی و احساسی افراد استفاده می‌‌شود. اما ملاک فرضیات پیشین را در پیش روی است که اغلب علاقهمند به جنبه‌های مناسب داخلی می‌باشد که روبات در این موارد در آن سهمی ندارد (Fellous , 2005 & Arbib).
این، البته سوالی را ایجاد می‌کند که "اگر روبات کنترل از راه دور نباشد چه خواهد شد؟"، (Fellous , 2005 & Arbib) ادعا می‌کند که اگر مشکل روبات‌هایی که به صورت خودمختار[15] دارای عاطفه هستند حل شود می‌توان دیگر پرسش‌های ایجاد شده در این زمینه را نیز به انجام برساند. سوالی مانند: "آیا جنبه‌های داخلی بدقت به هم وابسته هستند؟" اگرچه هنوز نمی‌توان به این پرسش‌ها به صورت تجربی پاسخ داد با این حال می‌توان بطور منصفانه‌ای مطمئن بود که فرستنده‌های رادیویی هیچ یک را انجام نمی‌دهند با این حال نیازمنداست که روبات‌هایی ساخته شود که واقعاً اعضای داخلی بدن را از سلول‌های مغزی جدا کند. در عوض، مجبور خواهد بود که مقدار پیچیدگی تابعی معماری درون روبات را بصورت تابع هم‌ارز با دستاورد‌های مغز قرار دهد. این موقعیت‌ها با جرئیات داخلی در یک سطح زیرینِ فرستنده‌های رادیویی می‌تواند مرتبط باشد، اما با این حال در واقع مولکول‌هایی زیستی هستند.

[1] Social Robots
[2] Consciousness
[3] Adaptive
[4] Homeostatic
[5] Intuitive
[6] Mental
[7] Computing Machinery and Intelligence
[8] Meaningless
[9] Recommend
[10] Turing Test
[11] behaviorism
[12] Testament
[13] Postulate
[14] Implausible
[15] Autonomously

3.1 بررسی وجود عواطف در عامل‌ها یا روبات‌ها(2)

مشکل دومی نیز با تعریف عواطف منحصراً به صورت جداگانه بر پایة رفتار‌های آشکاری که آن را به طور مفهومی به عنوان رفتار‌های با عاطفه شناخته نمی‌شود رخ می‌دهد. در اینجا از رفتار‌ها به عنوان نشان دهنده یا به طوری نمایندة عواطف استفاده می‌شود، اما دانش معمول در این مورد تنها به دو صورت آنها را در کنار هم مستقر می‌کند و تلاش در ساخت یک لیست کامل از همة حالات تصادفی دارند که عواطف را با رفتار‌ها، تحت رویداد‌های منحصر بفردی که محکوم به فنا هستند شناسایی کنند. برای اطمینان، تعدادی از جنبه‌های پاسخ‌های عاطفی را از قبیل پاسخ‌های وحشت زدگی، که نسبتاً بسختی بین تحریک و پاسخ متصل است را نمایان می‌کند. بهرحال، در حالت گسترده آنها واکنشی هستند، چنین رفتار‌هایی بطور کلی ملاحضه کنندة عواطف توسط تئوری‌های عاطفه نیستند. عواطف تا اندازه‌ای "عکس‌العمل‌های جداگانه" دارند. این ایده از اینجا ناشی می‌شود که عواطف خیلی انعطاف‌پذیر و سازگاراند و تحت بیشتر پدیده‌های جزء واکنش‌ها غیرقابل پیش‌بینی هستند. طبیعت سازگار آنها در توانایی آنها در از سرگیری دوبارة یک تنوع از پاسخ‌های رفتاری به تحریک در یک شیوة قابل انعطاف آشکار است. پاسخ‌های ترس به طور واقعی یک مثال خوب از این مورد است: وابستگی پدیده‌ها برای یک موش در یک حالت ترس و وحشت یک پاسخ گریز را نمایان می‌سازد و دویدن به هر طرف یا منجمد شدن و بی‌حرکت ماند را سبب می‌شود.
انعطاف پذیری زیاد اغلب عواطف را به صورت خاصی که وابسته به رفتار اجتماعی است هدایت می‌کنند که مختص به مجموعه‌ای از تغییر رفتار‌ها در همة زمان‌های وابسته به متن و پیش زمینه‌های اجتماعی دارد.
عواطف و احساسات حالاتی هستند که بر روی یک اورگانیزم[1] متمرکز هستند. در اینجا از راهنماهای گوناگونی در کشف استنتاجی استفاده می‌شود که یک اورگانیزم در آن یک معیار عاطفی یا احساسی دارد، و به طور معمول به رفتار اشاره می‌کند، اگرچه این کار کم و بیش در مورد انسان‌ها صادق است چرا که در هرچیزی کم و بیش باید ملاحضاتی را در نظر گرفت (انسان‌های دیگر بطور درونی و مشابهی این مورد را شکل می‌دهند).
اين روبات ساخته شده است که منحصراً از رفتاري ناقض پیش زمينه توليد فرضيات داخلي حوزه انتخابی تقلید کند، كه در این برونیابی معمولاً بر اساس تصدیق رفتار در آن صورت می‌گیرد.
قبلاً به سه مشکل آزمون تورينگ‌ با اين رويكرد به احساسات عامل یا روبات اشاره شد: بلوكهایی كه هيچ ارتباط مؤثر و بین رشته‌ای نمي‌توانند با علوم عصبی[2] و زيست شناسي[3] برقرار کنند. این جستجو‌های بین رشته‌ای که در زیر بررسی می‌شود مکانیز‌های مخالفت‌های داخلی را مبنی بر اینکه حالات مرکزی که بر پایة معیار‌های رفتاری، شناسایی شده‌اند را تشکیل می‌دهد.
عواطف، ساختار‌هایی تئوری دارند. يعني، صفاتى كه از که به منظور فشرده‌تر کردن الگو‌های توصيفی در رفتار ایجاد می‌شود. از اين رو، آنان نيازي به هيچ حالت فيزيولوژيكي همریخت[4] که در واقع به صورت داخلي نوعی اورگانیزم است ندارند.
البته، نمی‌توان انكار كه در برخي موارد در واقع به ديگران چنين صفاتى كه ممكن است به هیچ رابطه فيزيكي واقعي با حالات داخلي به چنین گونه‌ای نباشد نسبت داده می‌شود.
نمونه‌هاي پیشین حالات تابعی دارند که برای اختصاص دادن به مصنوعات یا به به طور کلی سیستم‌ها را که به سمتی که مقدار مورد استفاده دارای بهرة کافی باشد رهنمون می‌کند.
براي مثال، بسیاری از دستگاه‌های مختلف می‌تواند در حالت 2 بعدازظهر قرار داشته باشند اگر بتوان آنها را برای زمان نگه داشت. که ديگر چيزي نمي‌تواند در مورد نگهداشتن زمان کلی که توسط گرفتن اجزایی از آنها بحث می‌شود اکتشاف کند.
نمونه آن اين حالات‌های اخیری است که می‌تواند طبیعت فیزیکی را شناسايي کند.
عواطف، در جایی که در حالت میانه هستند باید از پيچ‌ و تابدار شدن سلول‌های عاطفی دوری کنند، اما بیشتر نیازمند این هستیم که تا حدی عواطف ظاهر و خارجی را با رفتار راه‌اندازی کنیم.
مسلماً، يك راه خوب برای نزدیک شدن به اين موضوع پرسشی است كه آيا روباتها مى‌توانند حالاتی را به منظور بررسی دقيق‌تر درباره آنچه در اين زمينه طراح می‌داند انجام دهند یا نه؟
در واقع، برخي از چيزها مى‌تواند فقط منسوب به روباتها، آنهم بر مبنای رفتارشان باشد، و در اصل ممكن است كه آنها بتوانند با هم تعامل داشته و این تعامل را به جامعة انسانی نیز گسترش دهند.
با اين حال، در ساير چيزها، مخصوصا احساسات، كه در مورد روباتها صفتی را در نظر گرفته شده است، مگر اينكه آنها به صورت درونی با جنبه‌هایی مرتبط ایجاد شده باشند.
عواطف در جايي است كه اين منطقه از برخی جنبه‌ها تنها در گرو چگونگی عواطف انسانی می‌باشد و در واكنش به رفتار روبات قابل مشاهده می‌باشد، تعدادی نیز علاوه بر ارزش علمي به رفتار سازگار روباتها نیز وابسته است، و برخي نيز وابسته به توليد داخل مي‌باشند كه حالتی رفتاری دارند. تقريباً، اين سه جنبه اجتماعي با ارتباطات، قابلیت سازگاری/ راهبردي، و با جنبه‌های پر تنش‌ عاطفه متناظر است (Fellous , 2005 & Arbib).

[1] Organism
[2] Neuroscience
[3] Biology
[4] Isomorphic

3.2 شناخت مبتنی بر عواطف

در اینجا قصد آن است ابتدا با شناخت[1]، سیستم‌های شناختی[2] همچون PEACTIDM و معماری‌های شناختی[3] همچون Soar آشنا شده و همچنین ارتباط بین شناخت و عاطفه مورد بررسی قرار گیرد.
پژوهش در زمینه یکپارچه سازی عاطفه و شناخت برای سالهای بسیاریست که وجود داشته است. اینجا قصد دارد بیان کند که عواطف و شناخت در واقع در ارتباط تنگاتنگی با هم هستند، و چند مدل محاسباتی که در تحقیقات دانشمندان به وجود آمده‌اند را مورد بررسی قرار دهد. با این حال، یکپارچگی دست یافته در طول تاریخ تاحدی ناقص بوده است. از سوی دیگر ، ادعا می‌شود که شناخت لازمه‌ی برقراری خوب عواطف است، و از طرف دیگر مکانیسم‌های شناختی خاصی که دارای پشتیبانی عواطف هستند حتی تولید شده‌اند. با این حال، درک محاسباتی این ادغام تا حد زیادی عملگرا[4] شده است. با این حال ارتباط میان هسته‌ توابع شناختی[5] و عواطف هنوز به طور کامل کشف نشده است (Marinier III, Laird, & Lewis, 2009).

[1] Cognition
[2] Cognitive Systems
[3] Cognitive Architecture
[4] Pragmatic
[5] Core Cognitive Functions
Astaraki آفلاين است   پاسخ با نقل قول