نمايش پست تنها
قديمي ۰۱-۲۵-۱۳۹۰, ۰۱:۳۷ بعد از ظهر   #2 (لینک دائم)
Astaraki Female
Administrator
 
آواتار Astaraki
 
تاريخ عضويت: خرداد ۱۳۸۷
محل سكونت: تهران-کرج!
پست ها: 3,465
تشكرها: 754
16,337 تشكر در 3,127 پست
My Mood: Mehrabon
ارسال پيغام Yahoo به Astaraki
Wink

بررسی و تحلیل رفتاری عاطفه

چکیده

مقدمه

فصل 1: روش شناسی مقدماتی: عاطفه و رهیافت مبتنی بر طراحی

1.1 عاطفه

1.2 دلیل بررسی عواطف و توصیف آن

1.3 رهیافت مبتنی بر طراحی در مطالعه عواطف

1.4 هستان شناسی و رهیافت مبتنی بر طراحی نسبت به عواطف(۱)

1.4 هستان شناسی و رهیافت مبتنی بر طراحی نسبت به عواطف(۲)

1.5 عاطفه در مقابل مفهوم آگاهی(۱)

1.5 عاطفه در مقابل مفهوم آگاهی(۲)

فصل 2: چرایی استفاده از عواطف

2.1 محدودیت‌های سیستم‌های هوشمند

2.2 معماری محاسباتی یک ذهن

2.3 فرایند محرک

فصل 3: عواطف و جنبه های نظری از دانش شناختی، اجتماعی و عصبی

3.1 بررسی وجود عواطف در عامل‌ها یا روبات‌ها(۱)

3.1 بررسی وجود عواطف در عامل‌ها یا روبات‌ها(۲)

3.2 شناخت مبتنی بر عواطف

3.2.1 شناخت(۱)

3.2.1 شناخت(۲)

3.2.2 معماری PEACTIDM

3.2.3 معماری Soar

3.2.4 مدل سازی عواطف

3.3 عاطفه از نگاه علوم عصبی

فصل 4: یک نمونه از هوش عاطفی تکامل یافته

4.1 عاطفۀ محاسباتی

4.1.1 یادگیری

4.1.2 یادگیری در مورد رویدادها (وقایع)

4.1.3 یادگیری در مورد کاربر

4.1.4 یادگیری در مورد فعالیتهای خوشایند و ناخوشایند

4.1.5 شرطى شدن پاولفى

4.2 شبیه سازی عاطفه

4.3 رفتار عامل

4.4 بحث

جمع بندی و نتیجه گیری

مراجع


منبع:وبلاگ شخصی بنیامین تیموری

چکیده

طبیعت همواره معلم انسان بوده است و در هنگام برخورد با مشکلات به کمک او آمده و راهی نو را روبری او قرار داده است. از طرفی به نظر می‌رسد که در طبیعت نوع بشر از الگوریتم‌های بسیار پیچیده و پُر قدرتی استفاده می‌کند و مهندسان و دانشمندان می‌توانند برای حل مسائل پیچیده‌ی خود از اینگونه روش‌ها بهره بگیرند. با این حال دستیافتن به اینگونه الگوریتم‌ها آسان نیست و نیازمند بررسی‌ و پژوهش‌ گروه‌های مختلفی از دانشمندان حوزه‌های متفاوت، و کنار‌هم قرار دادن ماهرانه و هنرمندانه‌ی آنهاست. به نظر می‌رسد که یکی از ابزار قابلیت‌های انسانها، عواطف و احساسات آنها می‌باشند. نکته‌ای که گروه‌های متفاوتی از دانشمندان در حوزه‌های مختلفی از علوم را بر آن داشت تا در این زمینه تحقیقات وسیعی انجام دهند. با این حال عواطف و احساسات به دلیل ماهیت اصلی خود حالتی پویا و پیچیده دارند و خود مسئله‌ای وسیع می‌باشند که نیازمند تلاش‌های بسیاری است. در اینجا سعی شده است که این قابلیت و پدیده‌ی پیچیده و جذاب بیشتر بررسی و شناسایی شود تا بتوان از آن در حل مسائل سخت و مشکل بهره گرفت. از این رو در اینجا سعی شده است عواطف و احساسات از دیدگاه‌های متفاوتی مورد بررسی قرار داده شده و نظرات دانشمندان حوزه‌های مختلف مورد بحث و تحلیل قرار گیرد تا بتوان در رابطه با این مفهوم به درک و آگاهی جامعی رسد. سپس وجود این پدیده و الگوریتم‌های مربوط به آن در عامل‌ها و روبات‌ها مورد بررسی قرار گرفته و امکان وجود آنها کنکاش شده تا بتوان دید بهتر نسبت به عواطف در عامل‌ها و روبات‌ها یافت. در نهایت نیز نمونه‌ای از کاربرد عواطف در مسئله‌ی یادگیری عامل‌ها مورد توجه قرار گرفته تا بتوان به این دید دست یافت که، عواطف و احساسات امر آموزش و یادگیری را در عامل‌ها تسریع می‌بخشند و نتایج امید بخشی پیش روی دانشمندان و تحلیل گران قرار می‌دهند.

مقدمه

در دنیای کنونی هر روز مسائل فراوانی حل می‌شود، با این حال اینها خود مسائل پیچیده‌تری را تولید می‌کنند. هر روز سرعت پردازنده‌ها افزایش می‌یابد، ولی در مقابل پیچیدگی مسائل باز گوی سبقت را می‌رباید و زمان و سرعت بیشتری را می‌طلبد. با این اوصاف احساس می‌شود دنیای علم نیازمند رهیافت یا روشی است تا بتواند در مقابل مسائل با پیچپدگی بالا پاسخی درخور و مناسب و در زمانی معقول بدان دهد. در دهه‌های گذشته آدمی تمام توان خود را بر این گذاشت که هر چه می‌تواند اطلاعات بیشتری کسب کند و آنقدر با جدیت به این کار پرداخت که دیگر خود اطلاعات تبدیل به موعضلی شده است. اطلاعات زیاد گاهاً همچون سدی جواب را از دید پنهان می‌کند و رسیدن به آن را مشکل‌تر و طولانی‌‌تر می‌سازد. از این جهت گروهی از دانشمندان در حوزه‌های مختلف سعی دارند از زاویه جدیدی به مسائل نگاه کنند و امیدواند بتوانند آنها را با پردازش کمتر و سرعت بیشتر در زمانی معقول، به جوابی در خور توجه برسانند.
در این بین به نظر می‌رسد عواطف بتوانند نقش مهمی بازی کرده و گره از این مسئله باز کنند. با این حال ابتدا باید عواطف را شناخت. دانشمندان عواطف را از دیدگاه‌های متفاوتی مورد بررسی قرار دادند، از دیدگاه علوم روانشناسی و شناختی Sloman. 1994))، از دیدگاه فلسفی (Strongman. 1987)، از دیدگاه علوم زیستی (Damasio. 1994) و علوم دیگر، و تا اندازه‌ای توانستند این مفهوم پیچیده و عمیق را مورد بررسی دقیق قرار داده و جنبه‌های مختلف آن را از نظر گذراندند، ولی هنوز اجماع کامل و دقیقی بر روی این مسئله صورت نگرفته و باید در انتظار مدل‌ها و تئوری‌های تازه‌تر و کامل‌تری در این حوزه‌ی جذاب از علم و پژوهش بود.
در فصل اول ابتدا تعاریف مختلف عاطفه مورد بررسی قرار می‌گیرد و سپس به سراغ رهیافت مبتنی بر طراحی رفته و سعی می‌کند تا حدامکان جنبه‌های مختلف این رهیافت را مورد بررسی قرار دهد. در فصل دوم سعی براین است که به چرایی استفاده از عواطف پاسخ داده شود و همچنین محدودیت‌های یک سیستم هوشمند و معماری یک ذهن محاسباتی را مورد بررسی و کنکاش قرار گیرد. فصل سوم سعی می‌کند عواطف را از دیدگاه علوم متفاوتی مورد بررسی قرار داده و نظرات دانشمندان علوم روانشناسی، علوم شناختی، علوم عصبی و هوش مصنوعی را مورد توجه قرار دهد. و با توجه به وجود عواطف تکامل یافته در انسان تمرکز بیشتری بر روی رویکرد شناختی داشته و چند معماری شناختی را از نظر می‌گذراند. در فصل چهارم نیز نمونه‌ای از عواطف را که باعث بهتر شدن روند یادگیری در عامل‌ها می‌شود را به عنوان مثالی از عواطف که در تسریع روند یادگیری مؤثر می‌باشند را مورد مطالعه قرار می‌دهد.

فصل 1: روش شناسی مقدماتی: عاطفه و رهیافت مبتنی بر طراحی

در اینجا بطور خلاصه دربارة اینکه عاطفه[1] چیست، چرا مطالعه در این زمینه مشکل است و چطور ممکن است آن را فهمید مورد بحث و بررسی می‌قرار می‌گیرد. یک رهیافت مبتنی بر طراحی[2] برای درک درونی پدیده‌ها به صورت خلاصه ارائه شده و رابطة آگاهی[3] با تئوری‌های عاطفه[4] نیز ملاحضه می‌شود.


[1] Emotion
[2] Design-Based Approach
[3] Consciousness
[4] Theories of Emotion

1.1 عاطفه

عواطف در حالت روانی و فیزیولوژیکی در ارتباط با طیف وسیعی از احساسات[1] ، افکار[2] و رفتار‌ها[3] هستند. عواطف تجارب ذهنی هستند، که اغلب با روحیه، خلق و خو، شخصیت و مشرب وابسته هستند، عاطفه کلمه انگلیسی است که از کلمه فرانسوی émouvoir مشتق شده است. که پایه لاتین آنemovere است، که در آن e (تغییری از ex) به معنی "خارج" (Out) و movere به معنای "حرکت" می‌باشد (Emotional Competency - Emotion). همچنین این اصطلاح مربوط به "انگیزش" نیز می‌باشد که ازmovere مشتق شده است.
بعضی انسان‌ها از کلمة عاطفه برای توصیف خود، حالت‌های درونی‌ و رفتار‌های آشکار خود استفاده می‌کنند، که اغلب، اینها به عنوان عواطف شناخته شده است. برای مثال، با مشاهدة انسانی که در حال لگدزدن به یک اتومبیل است فهمیده می‌شود که او عصبانی یا خشمگین است. در این حال اگر از او پرسیده شود که چه احساسی دارد، احتمالاً از عباراتی برای توصیف حالات درونی خود استفاده می‌کند. اما این گمراه کننده است؛ توانایی شناخت به طور کلی از انواع شرایط تولیدی و انواع حالات عاطفی برای شناسایی وجود یک حالت عاطفی در کسی یا چیزی بهره می‌گیرد و استنباط کردن ناحیه استقرار درونی و رفتاری در گرو حالات خاص عاطفی قرار دارد. ایجاد یک مجموعه از مهارتهای اجتماعی در این زمینه می‌تواند کاملاً مفید باشد، مهارتها اغلب در طول سالهای بسیاری بدست می‌آید. به هر حال این مهارتها به صورت تئوری نیستند و انتظار می‌رود که عواطف، شناسایی عواطف[4] و تصویر سازی[5] از دنباله‌ای از عواطف نیازمند دانستن جزئیاتی که، مرتبط با مکانیزم‌های مغز باشد، نیست. برای مثال افراد می‌توانند بدانند که تلویزیون، اتومبیل، ماشین لباسشویی و واژه‌پرداز چه کاری انجام می‌دهند و همچنین اجرای آنها چه تأثیر و تعاملی با آنها دارد. بدون این که از جزئیات چگونگی کار آنها شناختی داشته باشد. دانشمندان دانش روان‌شناسی اگرچه از عواطف استفاده می‌کنند با این حال مکانیزمهای اولیۀ عواطف را توضیح نمی‌دهند، اگرچه ممکن است شامل فرضیات تلویحی درباره آنها باشد. با درخواست نشست دانشمندان با وجود سختیها و دشواریهایی که در رابطه با مفاهیم عاطفه وجود دارد، نیاز به تجدید نظر در این زمینه احساس می‌شود. که در این صورت این مفهوم بسط داده شده یا منقرض می‌شود. در این مورد ممکن است که دانشمندان روان شناسی، به صورت مجاز باقی بمانند و به طور خودمختار از لغات تکنیکی جدید از عواطف استفاده کنند. همانند همزیستی ساده لوحانه فیزیکدانان با مکانیزمهای فیزیک کلاسیک و کوانتومی (Wright, 1997).
آیا تعریف درستی برای عاطفه وجود دارد؟ نمی‌توان به راحتی به این سوال پاسخ مثبت داد، باید منتظر تئوری‌های عمیق‌تری درباره مکانیزمهای عاطفه بود و از این رو می‌توان امید داشت که تعریف دقیق‌تری از انواع پدیده‌هایی که درباره آن صحبت می‌شود تعریف شود. همانند انسانهایی که منتظر فیزیک و شیمی مدرن بودند، قبل از اینکه آنها تعریف خوبی از عباراتی مانند آب و نمک داشته باشند (Sloman, 1993).
مسئله دیگر تهیه تعریفی از عاطفه است که متفاوت از تعریف محققانی است که اغلب از مجموعه لغات متفاوتی برای پدیده‌های مشابه استفاده می‌کنند (برای مثال محققان علوم روان شناسی[6]، زیست شناسی[7]، علوم شناختی[8] و غیره) یا از لغات مشابهی برای پدیده‌های[9] متفاوت استفاده می‌کنند.
در متون علمی لغات و اصطلاحات زیادی وجود دارند که ممکن است با هم اشتباه گرفته شده و یا موجب آشفتگی گردد. علاوه بر این pfifer به این نکته اشاره می‌کند که برروی ترکیبات عاطفه به طور واقعی اجماعی حاصل نشده است (Pfeifer, 1994).
از این رو انتظار می‌رود که بر روی مکانیزمهای تحت ذهن نیز اجماعی حاصل نخواهد شد. بیشتر تئوریها نیازمند تعاریف هستند بنابراین عاطفه در این جا تقریباً تعریف واحدی ندارد. در عوض تئوریهای مکانیزمهای عقلی کشف شده و اصطلاحات جدیدی برای ارجاع به فرآیندهای این مکانیزمهای تولیدی معرفی شده است.
اصطلاحات جدید سپس می‌تواند به مفاهیم دانشمندان روان شناسی از عاطفه مرتبط شود. به هر حال کلمه "عاطفه" هنوز برای ارجاع به مجموعه‌ای از پدیده‌ها با توجه به ملاحظاتی بکار می‌رود.
به طور خلاصه این که، واقعاً نمی‌توان درک کاملی از عواطف داشت، اگر چه تئوریهای جزیی بسیاری در این زمینه وجود دارد، که تعدادی از آنها بررسی خواهند شد. در حقیقت این مطلب مجموعه‌ای از تئوری‌ها است و علاقمند است که به این سوال پاسخ دهد که : عواطف چیستند؟


[1] Feelings
[2] Thoughts
[3] Behavior
[4] Recognising Emotions
[5] Projection
[6] Psychologists
[7] Biologists
[8] Cognitive Scientists
[9] Phenomena

1.2 دلیل بررسی عواطف و توصیف آن

بخشی از این کار مربوط به جذابیت ذاتی است که از شرح یک پدیده طبیعی ناشی می‌شود؛ مطالعه عاطفه می‌تواند به طور سودمندی در تعدادی از حوزه‌های علمی مفید باشد و کمک شایانی به آنها نماید. برای مثال یک درک بهتر از عواطف می‌تواند تکنیکهای بالینی را هنگامی که با اختلالات روانی و عاطفی سروکار دارد به صورت بهتری هدایت کند، همانند افسردگی.
تئوریهای پردازش اطلاعات عاطفی می‌توانند بر روی معماریهای عصبی تصویر شوند، مشروط بر این که دانشمندان علوم عصبی فهم بهتری از توابع و روابط بین مناطق جغرافیایی مغز بدست آورند. توسعه تئوریها، تحت مکانیزمهای عاطفی می‌تواند ما را به سمت طراحی و پیاده‌سازی هوشهای مصنوعی[1] رهنمون کند. مخصوصاً اگر پاسخ‌های عاطفی، که در دامنه‌های کاری مختلفی سازگار[2] می‌باشد، یافت شود. تئوریهای عاطفه می‌تواند، روان شناسی، فلسفه و هوش مصنوعی را در هم آمیزند و با هم مرتبط کند.
عواطف را می‌توان از روشهای گوناگونی که وابسته به انواع پرسش‌های درخواست شده می‌باشد توصیف کرد. برای مثال، می‌توان پرسید که عواطف چگونه روی می‌دهند یا به عبارتی اتفاق می‌افتند که این مورد نیازمند یک توصیف تکاملی یا اجتماعی است چرا که حالات عاطفی و رفتارها[3] با هم رشد و نمو پیدا می‌کنند.
همچنین می‌توان سوالاتی درباره توسعه عواطف در حالات فردی پرسید که آیا عواطف غریزی و یا فطری هستند و آموخته شده‌اند یا هر دوی اینها، و این که کدامیک از تغییرات عاطفی ممکن است در طول چرخه حیات آدمی رخ دهد. یا این که می‌توان پرسید عواطف چه هستند که در این صورت برای پاسخ نیاز است که توابعی از عواطف را تشریح نمود.
سوالات متفاوت محققان را به سمت متمرکز شدن بر روی جنبه‌های مختلفی از پدیده‌های عاطفی هدایت می‌کند. این جا اساساً بر روی پرسش‌های چطور و چه چیزی متمرکز می‌شود، از قبیل این که چگونه یک عامل[4] ممکن است دو عکس‌العمل را به سرعت انجام دهد، در حالی که وقایعی هنوز فعال هستند. علاوه بر این با توجه به آگاهی به امکانات آینده، برنامه‌‌ریز‌هایی نیز انجام دهد، و نیازهای مسائل خاصی را که توسط حالات عاطفی[5] و رفتارها ارضاء می‌شوند را نیز مورد توجه قرار دهد(Wright, 1997).
تئوریهای عواطف می‌توانند در سطوح متفاوتی از تجرید[6] ایجاد شوند. دانشمندان علوم عصبی در میان دیگر روش‌ها، پردازش سیگنالی را که در مدارهای عصبی رخ می‌دهد مورد مطالعه قرار می‌دهند. در حالی که دانشمندان علوم شناختی و محققان AI علاقمند به کشف انواع پردازش اطلاعات ممکن پیاده شده بر روی مدارات عصبی (یا ریزپردازنده‌ها) هستند.
این مطلب با توصیفاتی که در (Dennet, 1991) شده است با اهمیت شده و در آنجا ایشان گفته است که پردازش اطلاعات، سطحی از تجرید است؛ یا این که سطح اطلاعات یک سطح با اهمیت در برابر طراحی عاملها می‌باشد (یعنی بخشی از حالات این طراحی که حاوی مفاهیمی از اطلاعات است که حاصل شده[7]، ساخته شده[8]، دستکاری شده[9]، ذخیره شده[10] و توسط آن عامل‌ها بکار گرفته شده است، می‌باشد (Sloman A. , 1995)، توصیف سطح اطلاعات بکار رفته، در سطحی از تجرید بالاتر از سطح فیزیکی[11] است؛ اما با این حال پایین‌تر از سطح دانش[12] (Newell, 1990) و نوعی حالت تعمدی[13] است (Dennet, 1991).
سطح دانش و حال تعمدی پیش فرض منطقی عامل‌ها را توصیف و تشریح می‌کنند (یعنی، فعالیتهای عامل به طور قابل اعتمادی توسط یک رابطه منطقی بین دانش[14] و اهداف[15] تعیین شده است). در حالی که سطح اطلاعاتی به این صورت نیست.
برنامه نویسان کامپیوتر به طور طبیعی تابعیتِ برنامه‌های خود را در سطح اطلاعاتی تشریح می‌کنند، برای مثال برنامه‌ای را به عنوان دستکاری کننده سیستمی از آدرسها، جستجو در میان پایگاه داده کارمندان، شاخص‌گذاری در آرایه‌ای از پیکسلها که تصویری را نمایش می‌دهد و یا تکامل یک عبارت ریاضیاتی شرح می‌دهند و چنین توصیفاتی را بدون توجه به پیاده سازی فیزیکی برنامه ایجاد می‌کنند.


[1] Artificial Intelligences
[2] Adaptive
[3] Behaviors
[4] Agent
[5] Emotional
[6] Abstraction
[7] Acquired
[8] Created
[9] Manipulated
[10] Sorted
[11] Physical Level
[12] Knowledge Level
[13] Intentional Stance
[14] Knowledge
[15] Goals

ويرايش شده توسط Astaraki; ۰۱-۲۵-۱۳۹۰ در ساعت ۰۱:۴۶ بعد از ظهر
Astaraki آفلاين است   پاسخ با نقل قول
از Astaraki تشكر كرده اند:
mehdinajafinia (۰۱-۲۵-۱۳۹۰), sbaran (۰۸-۱۸-۱۳۹۰), siavashmohammadi (۰۳-۲۷-۱۳۹۰), suke (۱۰-۲-۱۳۹۱)