نمايش پست تنها
قديمي ۰۵-۲-۱۳۹۱, ۰۳:۵۱ بعد از ظهر   #3 (لینک دائم)
Astaraki Female
Administrator
 
آواتار Astaraki
 
تاريخ عضويت: خرداد ۱۳۸۷
محل سكونت: تهران-کرج!
پست ها: 3,465
تشكرها: 754
16,337 تشكر در 3,127 پست
My Mood: Mehrabon
ارسال پيغام Yahoo به Astaraki
Wink الگوریتم رقابت استعماری، نگاهی دیگر

الگوریتم رقابت استعماری، نگاهی دیگر



الگوریتم رقابت استعماری ، حاصل یک برداشت غلط از یک مفهوم بود. این الگوریتم، برای من در روز های ابتدایی، همانند هر الگوریتم دیگری، تنها یک الگوریتم بود مثل همه الگوریتم ها. شبه کد داشت، کد داشت، مقاله داشت، نقطه ضعف داشت و نقطه قوت. برنامه نویسی اولیه آن را در متلب انجام داده بودم. جواب خوبی در مسائل مختلف بهینه سازی می داد و پشتوانه الهام قوی داشت. در زمان کار روی این الگوریتم فکر نمی کردم، نوع نگاهی که از طرف این الگوریتم به تدریج به من تحمیل می شود، تا این حد آرامش زندگی را از من بگیرد. من، ناخواسته با مفهوم بدی، شوخی کرده بودم. شوخی با کشور! شوخی با وطن و همه احساس تعلق احتمالی به آن. سقوط این خاکریز احساسی برای من، بعدها آغاز سقوط سلسله وار بسیاری از ارزشها و مفاهیم، حداقل در لایه تفکر خودآگاه شد. برای کسی که مدتها در دوران کودکی خود، آدامسی به غیر از آدامس شیک و خروس نشان، نمی خورد تا چرخ صنعت کشورش بچرخد، مدل کردن ریاضی آن همه احساس و شور، عین مرگ هست. وقتی می بینی، تمام آن همه بحث های مختلف شبانه در خوابگاه و دعوا بر سر موضوعات و عقاید مختلف، تنها یک بخش کوچک از یک مدل بزرگتر تکاملی بوده است، دیگر توانی برای بحث کردن نداری. می گویند، ماست سفید است، می گویی سفید تر از ماست نداریم. می گویند، ماست سیاه است، می گویی بله، صد البته که اینگونه است. حتی به ارزشهای اجتماعی و مذهبی تحمیلی اجتماع نیز، نمی توانی مانند حالت طبیعی اش، از پنجره ادراک مذهبی و اجتماعی نگاه کنی و این زندگی را برایت سخت می کند.



می گویند، نظرت در مورد مسئله حجاب در زنان چیست (البته اگر اصلاً به من مربوط باشد). می گویی اجازه بده کدها و برنامه های نوشته شده را برای یک اجتماع تصنعی، اجرا کنم و نسبت میزان بهینه مساحت قابل نمایش از بدن را به میزان قسمت پوشیده آن که یک متغیر پیوسته بین صفر و یک هست را پیدا کنم. میزانی که به یک تعادل اجتماعی قوی برای جامعه و کشور برسد، یک میزان بهینه محلی برای آن مقطع از زمان، خواهد بود (بطور میانگین مثلاً عربستان 2-3 درصد، ایران 4-5 درصد، ترکیه 7 درصد و مثلاً به عنوان یک گونه اجتماعی انتهای محور، انگلیس با 20-25 درصد). تازه میزان تعداد تار موی قابل نمایش به تعداد تار موهای موجود در سر را هم وارد مدل می کنم. با فرض میل کردن تعداد تار موی سر به سمت بی نهایت، این هم یک متغیر پیوسته است (عربستان صفر، ایران 0.0001 و انگلیس 100). اصلاً بگذارید نوع پوشش مناسب و رنگ آنها را از روسری گرفته تا چادر مشکی را هم که متغیرهای گسسته ای هستند را هم وارد متغیرهای بهینه سازی کنم (با کدهای از صفر تا مثلاً 10). تا الان بردار من حدود کمتر از 10 متغیر داشته است. اما این کل داستان نیست. مذهب را چه کنیم؟ می گویم، یک بردار پیوسته با اعداد بین صفر و یک که مجموعشان یک هست را در نظر می گیریم. هر عدد نماینده یک دین و مقدار آن میزان درصد فرضی موجود از آن دین هست. می گوید این که پیچیده شد. می گویم خوب از کدینگ بردار گونه مذهبی ایران استفاده کن که بردار ویژگی مذهبی اش، خیلی ساده هست. یک متغیر بین صفر و یک برای مدل کردن کل سیستم، کافی است. این متغیر میزان درصد افراد شیعه کشور را نشان بدهد و یک منهای آن هم سایر دین ها، مذهب ها، عرفان ها، سلوک ها، کیش ها و آیین ها و اندیشه ها. ادامه می دهد، می گویم، زبان راهم مثل دین مدل می کنیم و ... اما تلخ ترین قسمت ماجرا اینجاست که مجبوری که معتقد باشی که تمام جنگ های نرم و سخت گذشته و حال هم فقط برای بررسی ساده ی کارایی هر کدام از آن دسته های ذکر شده از درصدها هستند. یعنی یک مقایسه سخت میان دو گونه اجتماعی سیاسی برای یافتن ریشه برتری الگوریتمیک و مفهومی آنها. از این منظر جنگ سرد، نه جنگ دو ابرقدرت که جنگ دو نگاه سیاسی بوده. شاید جنگ ایران و عراق نیز ناخواسته می شود، زورآزمایی دو مدل سیاسی اجتماعی. یکی بر مبنای ناسیونالیزم عرب آنگونه که صدام مدیریتش می کرد و دیگری بر مبنای همان نگاه اما با جوهره مرکب از اسلامیت و ایرانیت و بر علیه سپاه کفر در یک جنگ حق علیه باطل و تا رفع کامل فتنه از عالم. افسوس که خیلی دیر شده است...

این گونه که نگاه می کنی، دیگر دعوا معنی ندارد. هر کشور، یک موجود هست و تاریخ، حیات وحش این موجودات وحشی. یکی دم دارد، می تواند بالای درخت برود و آویزان شود. دیگری باهوش تر از آن گونه دم‌دار هست و مثل انسان در این مجموعه متنوع هست. یکی صادر کننده تکنولوژی هست. دیگری در ناحیه ای قرار دارد که منطقه صنعتی و کارخانجات و خط تولید افکار و ادیان در آن قرار دارند و وظیفه تامین نیاز معنوی سایر کشورها را در این اکو سیستم وحشی برعهده دارد. یک گونه کشور، به خاطر ساختار ضعیف ابرکروموزومش مثل دایناسور در حال انقراض هست و شما ناراحتید و کشور دیگر از لحاظ رشد و توسعه مثل انسان به مرحله انفجار رسیده است. این موجود، صنعت آن موجود را می خورد، آن زبان این را. هر دو هم دین کشور دیگر را می خورند. موجودات جدید با استقلال کشورها خلق می شوند و از قضا بعضی هایشان هم خیلی خوب رشد می کنند. بعضی وقتها هم کشوری در عین عظمت، به یکباره سقوط می کند و چندین تکه می شود. بعضی هم متحد می شوند. اتحادیه ها از نوع اروپایی، اسلامی و نظامی اش (مثل ناتو)، به وجود می آیند. یکی سیستم حکومتی دیکتاتوری را انتخاب کرده و دیگری، دموکراسی را. در این دیدگاه، همه را دوست داری. دیگر مبارزه با دیکتاتور نه تنها ارزش نیست، بلکه حذف یک موجود زنده به شدت ضعیف شده در طبیعت سیاسی امروز است. نتیجه می گیری که دیکتاتور را نه تنها نباید ساقط کرد، بلکه در صورت خطر انقراض، باید برایش زیستگاههای حفاظت شده در چند گوشه از دنیا (مثلاً خاورمیانه و آفریقا) در نظر گرفت.

اینجا هست که شک می کنی و شک نقطه آغاز تولد هست. شک می کنی به خودت، به کل احساس وطن دوستی سابقت و به همه آن آدامسهای شیکی که در عالم کودکی خوردی تا کارخانه تولید آدامس وطنی را بچرخانی. این شک همان نقطه شروع است. آغاز پایان یک تفکر زیبا و آرامش بخش و تولد نگاه الگوریتمیک و دیجیتال به انسانی ترین، عاطفی ترین و اجتماعی ترین موضوعات. تولد الگوریتمی برای مدلسازی رقابت میان کشور ها، مستعمرات و امپراطوری ها و در حالت کلی، هر مفهوم فیزیکی و انتزاعی. تنها باید مواظب بود تا این دو دنیا به هم نخورند که منطق زمخت و خشن آن یکی، زیبایی و آرامش این یکی را پریشان می کند و آرامش این یکی، اندیشه پایدار آن یکی را. باید ساعت را کوک کرد و در عین سنگینی خواب شیرین، ساعتی را بیدار بود. ولی باید به یاد داشت که به محض خستگی باید خوابید. شب کاری و بی خوابی و هشیاری مفرط در این وادی، کشنده است، همانگونه که بارها من را کشت. به همین دلیل، برای خوابیدن هم مثل بیدار شدن، باید ساعت کوک کرد. بیست و سه ساعت خواب و یک ساعت بیداری. همین یک ساعت هم، عین ریاضت بوده و به معنای واقعی اش، یک خودکشی عاطفی و احساسی است. ابزار خودکشی ات نه طناب دار، که نوع نگاهت هست. چاره ای نیست، باید تحمل کرد و آنقدر، تنگی نفس کشید و خسته شد تا خواب، خوب بچسبد. اصلاً لطف بیداری از قدیمها هم به همین شیرینی خواب بعد از بیداری بوده است. جایی که آزادی، مادر، دوست داشتن و مفهوم مقدسی چون ایثار، همه با هم یکجا با چهار عدد x به صورت x1 تا x4 نشان داده شوند، بی‌شک دنیای زیبایی برای زیستن، نیست. ولی برای زمانی که از همه آن زیبایی ها خسته شده اید، مکان خوبی برای قدم زدن خواهد بود تا در بازگشت از این نوع نگاه، قدر تمام آن چهار x را قبل از x شدن شان در پریود بعدی، بدانید.

منبع :الگوریتم رقابت استعماری، نگاهی دیگر
Astaraki آفلاين است   پاسخ با نقل قول
از Astaraki تشكر كرده اند:
athar (۱۰-۱۱-۱۳۹۴), baharie (۱۱-۴-۱۳۹۵), sniper (۱۲-۱۳-۱۳۹۳), vatanparast (۱۱-۱۱-۱۳۹۵)