نظریات ترجمه
سلام. امیدوارم به کمک شما در این باب بتونیم اطلاعات زیادی راجع به ماشین ترجمه رد و بدل کنیم و از مبانی و نظریات این بحث داغ بیشتر سر در بیاربم. برای شروع بهتره خودم رو معرفی کنم که چی کارم: من پادیـــن هستم؛ تا حدودی به نظریات و اصول ترجمه آشنایی دارم و از سویی با برنامه نویسی، به ویژه از نوع سطح پایین که مستلزم فهماندن بیشتری به دستگاه هست، میونهی خوبی دارم. خوب بهتر است قبل از اینکه در مورد ماشین ترجمه (مخفف: MT) صحبت کنیم، به طور خلاصه از ترجمه و نظریاتش سخن برونیم:
گرچه ترجمه دارای سابقه بسیار طولانی است، اما ترجمه رشتهای تازه تأسیس است که پنجاه سال از عمر آن میگذرد.
رومان جکبسن (Roman Jakobson)، ساختارگرای آمریکایی–روسی، ترجمه را به سه دسته تقسیم می کند:
• ترجمه درون زبانی (intralingual translation) که همان بازگویی یک عبارت است.
• ترجمه میان زبانی (interlingual translation) ترجمه از یک زبان به زبان دیگر.
• ترجمه میان نشانه ای (intersemiotic translation) تبدیل نشانه های کلامی به نشانه های غیرکلامی. مثل ساخت یک فیلم یا آهنگ از یک متن.
خوب. اما نظریههای ترجمه چهجور شکل گرفتند؟ تا قبل از قرن بیستم، همهی بحث ها بیشتر بر سر این بود که ترجمه «لغت به لغت» (word-for-word) باشد یا «معنی به معنی» (sense-for-sense).
در واقع تا نیمه دوم قرن بیستم، ترجمه در چاله ای گیر کرده بود که همه بحث آن بر سر سه موضوع بود: ترجمه باید آزاد (free) باشد؟ لغت به لغت (literal) باشد؟ یا وفادار (faithful)؟
بد نیست بدانیم، ترجمه انجیل و تورات بیش از یک هزاره نقطه مشاجره همه تئوریهای ترجمه بوده است که اوج آن در دوران رنسانس دیده می شود.
اتین دولت (Etienne Dolet)، انسان گرای فرانسوی، به خاطر یک اشتباه در ترجمه کتاب مقدس (با افزودن عبارت nothing at all) به دار آویخته و سوزانده شد. (به همین سادگی!)
مارتین لوتر (Martin Luther) آلمانی که نقش کلیدی در رنسانس ایفا کرد، جزو نخستین کسانی بود که در ترجمه کتاب مقدس تحت اللفظی عمل نکرد. او کتاب مقدس را به زبان آلمانی معیار مردم ترجمه کرد.
در ترجمه کلمه-به-کلمه، مترجم باید نزدیکترین واژه در زبان مقصد را برای واژهی زبان مبدأ در نظر بگیرد. (که این مورد در ماشینهای مترجم ابتدایی استفاده میشود و البته مترجمین تازهکار هم ناخودآگاه به این راه کشیده میشوند)
خوب. بعد نظریهها به کجا کشیده شدند؟ همه چیز همینطور ساده پیش میرفت، تا که رومان جکبسون در دهه 1950، باب جدیدی را در ترجمه باز کرد و زبانشناسی را معیار ترجمه قرار داد. (چیزی که در ماشینهای ترجمهی امروز مورد استفاده قرار میگیرد)
جکبسون معتقد بود که مترجم منتقل کننده پیام یک متن منبع به زبان مقصد است. نکته حائز اهمیت آن است که جکبسون، «پیام» (message) را به عنوان «معادل» در نظر می گیرد. (نه لغت را). به عقیده جکبسون، تنها شعر – که در آن تشابه آوایی به اندازه روابط معنایی اهمیت دارد – غیرقابل ترجمه است.
اما گندهی علم ترجمه همینجا قد علم کرد. «نایدا» که یک مبلغ مذهبی بود، برای اولین بار از ترجمه به عنوان یک "علم" (Science of Translation) نام برد. نایدا تمام اصطلاحات ترجمه – اعم از تحت اللفظی، آزاد و وفادارانه – را رها کرد و گفت: رابطه بین خواننده متن ترجمه شده و پیام باید اساسا همانند رابطه بین خواننده اصلی و پیام اصلی باشد. یعنی متن ترجمه شده باید همان اثر را بر خواننده مقصد بگذارد که متن مبدا بر روی خواننده زبان مبدا گذاشته است.
خوب نظریههای ترجمه تازه از نایدا به بعد شروع میشه. ولی فکر میکنم تا اینجا یه دید کلی از ترجمه و نظریاتش پیدا کرده باشین. پیادهسازی همین ایده نایدا در یک ماشین ترجمه کار سختیه.
اما در مورد ماشین ترجمه: همونطور که از اسمش پیداس، یه ماشین ترجمه سعی داره که بدون استفاده از نیروی انسانی، یک متن رو از زبان مبدا (Source Language = SL) به زبان مقصد (Target Language = TL) ترجمه کنه. البته یک ماشین ترجمه میتونه با کمک انسان این کار رو انجام بده که در این صورت لفظ Human-Aided MT به اون اطلاق میشه. در پست بعدی به بیان انواع رویکردهای ترجمهی یک ماشین ترجمه میپردازیم. امیدوارم که مطالب گفته شده مفید و مفهوم باشه. وقتتون خوش.
|